۞ حـدیـث روز :
ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِی الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِی الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلی قَلْبٍ سَلیمٍ. سه خصلت جلب محبّت می کند: انصاف در معاشرت با مردم، هم دردی در مشکلات آنها، همراه و همدم شدن با معنویات.

موقعیت شما : صفحه اصلی » اخبار » اخبار ویژه » اسلاید » خبر فوری » فرهنگی و هنری
  • شناسه : 64043
  • 07 دی 1404 - 12:26
  • 1 بازدید
  • ارسال توسط :
حسرت تئاتر ایران از دوری بهرام بیضایی ابدی شد؛ زمان به احترامش ایستاد!

حسرت تئاتر ایران از دوری بهرام بیضایی ابدی شد؛ زمان به احترامش ایستاد!

به گزارش خبرنگار ۳خبر، مگر می‌شود عاشق تئاتر باشید و کتاب «نمایش در ایران» یا نمایشنامه‌های «ندبه»، «فتح‌نامه کلات»، «سهراب کشی» و «مجلس ضربت‌زدن» را نخوانده باشید. مگر می‌شود عاشق تماشای تئاتر باشید و «مرگ یزدگرد»، «آرش»، «کارنامه بنداربیدخش»، «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش رخشید فرزین»، «شب هزار و یکم» […]

به گزارش خبرنگار ۳خبر، مگر می‌شود عاشق تئاتر باشید و کتاب «نمایش در ایران» یا نمایشنامه‌های «ندبه»، «فتح‌نامه کلات»، «سهراب کشی» و «مجلس ضربت‌زدن» را نخوانده باشید. مگر می‌شود عاشق تماشای تئاتر باشید و «مرگ یزدگرد»، «آرش»، «کارنامه بنداربیدخش»، «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش رخشید فرزین»، «شب هزار و یکم» و «افرا» را ندیده باشید. مگر می‌شود عاشق ایران و تئاتر ایران باشید و نام بهرام بیضایی را نشنیده باشید.

مگر می‌شود درباره تئاتر ایران صحبت کرد و از بهرام بیضایی به عنوان یکی از شاخص‌ترین چهره‌های این هنر نام نبرد؛ هنرمندی که عاشق ایران و تاریخ و اسطوره‌هایش بود. هنرمندی که هر چه نوشت برای ایران و ایرانی بود و هر چه به صحنه برد برای آشنایی بیشتر هنرمندان و مخاطبان تئاتر با زبان، آئین‌ها و فرهنگ ایرانی بود.

مگر می‌شود درباره تئاتر ایران صحبت کرد و بهرام بیضایی را به عنوان یکی از مهم‌ترین استادان تئاتر ایران ندانست؛ استادی که سال‌های سال با مشقت و تحمل نامهربانی‌ها، عداوت‌ها و تنگ‌نظری‌ها، نوشت و به صحنه برد و بسیاری را در تئاتر ایران پرورش داد تا بنویسند و به صحنه ببرند و روشنگر باشند.

مگر می‌شود عاشق تئاتر ایران باشید و جای خالی بهرام بیضایی بر صحنه‌های تئاتر ایران طی ۱۸ سال گذشته بر ذهن و فکرت سنگینی نکرده باشد.

مگر می‌شود نام بهرام بیضایی را به میان آورد ولی سختی‌های را که او برای نوشتن و چاپ یک اثر یا خلق آن روی صحنه متحمل شد، نادیده گرفت.

بهرام بیضایی به نام ایران و برای ایران زیست، خلق کرد و به صحنه برد، بهرام بیضایی در غربت هم برای ایران زیست، خلق کرد و به صحنه برد.

حسرت تئاتر ایران از دوری بهرام بیضایی ابدی شد؛ زمان به احترامش ایستاد!

خوشا به حال کسانی که او را از نزدیک می‌شناختند، با او هم‌کلام می‌شدند، آثارش را می‌دیدند و لذت می‌بردند از اینکه چشم‌انتظار اثر جدیدی از بهرام بیضایی باشند.

هر زمان که خبری مبنی بر تمرین و تولید تئاتر جدیدی از بهرام بیضایی پخش می‌شد، شور و هیجانی شکل می‌گرفت تا در مجموعه تئاتر شهر این اثر دیده شود.

بیضایی زبان خاص خود را داشت و وقتی تماشاگر آثارش می‌شدید این زبان شما را مسحور خود می‌کرد.

بیضایی نگاه خاص خود را داشت و وقتی تماشاگر آثارش می‌شدید به ایرانی بودن خود و فرهنگ‌تان می‌بالیدید.

بیضایی شخصیت خاص خود را داشت و هیچگاه به هر قیمت و هر شکل و شمایلی کار نکرد و روی صحنه تئاتر حضور پیدا نکرد.

عاشق درختان بود و نام افرا در هنر ایران یادآور بهرام بیضایی است؛ افرایی که با برگ‌هایی آتشین در فرهنگ و هنر ایران ریشه دارد.

بهرام بیضایی آرزوهای بسیاری برای تئاتر ایران داشت ولی حسرت برآورده شدن آنها بر دل صحنه‌های تئاتر ماند. دیگر صحنه‌های سالن‌های تئاتر از خانه کوچک نمایش گرفته (تخریب شده) تا قشقایی، چهارسو، اصلی و تالار وحدت گام‌های بهرام بیضایی را لمس نخواهند کرد.

هنر ایران بیشتر از هر فرد دیگری نیازمند حضور بهرام بیضایی بود و بهرام بیضایی بیش از هر چهره و هنرمند دیگری حق داشت که در ایران زیست کند اما دریغ که سال‌های دوری همچنان ادامه پیدا کرد و خواهد داشت و آن چشم‌های پرنفوذ دیگر از نزدیک نمایان نخواهند شد.

بهرام بیضایی هنرمندانه زیست و هنرمندانه این زیست را به پایان رساند، زادروزش را با هجرتش از روزگاری که با او نامهربان بود همزمان کرد و جاودانه شد؛ تولد را به مرگ رساند و مرگ را به تولد؛ هیچ هنرمندی مانند بهرام بیضایی توانایی خلق چنین اثری را نداشت. زمان هم به احترام بهرام بیضایی ایستاد.

هر سال روز ۵ دی برای هنرمندان، شاگردان و مخاطبان بهرام بیضایی روز عجیبی است؛ تجربه‌ای عجیب که فقط می‌توان با بهرام بیضایی آن را داشت؛ روزی که لبخند به لب می‌نشیند؛ از موهبتی که نثار فرهنگ و هنر ایران شد و اشکی که سرازیر می‌شود؛ از فقدانی که شکل گرفت.

عکس ها از مهرداد اسکویی است.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

//